دوست دارم روزی برسد

روزی که روزنامه ها را بتکانم

و خبرها را دور بریزم

روزی که با تو فقط از ماه و درخت و شکوفه ها بگویم

روزی که سکوتم خالی خالی باشد

اندیشه ای ناب در یک بی خیالی محض

در انتظار آنکه سایه بیاد به سمت گرم حیاط

و من کنار باغچه چشم هایم را ببندم

و از لای پلک هایم تکان برک های توت پیر را نگاه کنم

دوست دارم روزی بیاید که سیاست مرده باشد