در اعماق وجودم انبانی است

آنجا که حرف ها و روزها پنهان اند

چایی که خاطراتم چون اثاث کهنه روی هم ریخته

جایی که نمی بینم

و گذشته لابلای خاک هایش گم شده است

در اعماق وجودم ! یکی دیگرگونه می زید

کسی که بی من زنده است

صدایش از گلویم می بارد

از چشم های من می نگرد

و پیش از خودم می اندیشد

در اعماق وچودم کسی است

........