چراغ ها خاموش می شوند

چراغ شادی ها

چراغ عشق ها

چراغ دوستی ها

در جزیره تنهایی

دور از همه ایستاده ام

در ساحل دریایی بی انتها

بی هیچ فانوسی

که نشانی از جزیره ام باشد

در من ، تنها خاطره ها بیدارند

با سوسویی در دور دست

و اندک آرامشی 

تا باور کنم

من هنوز زنده ام

پیش از آنکه

آخرین خاطره ها با ماه غروب کند

و شب یکسره در چشم های من فرو افتد