جویبار
در مسیری که شیب روح من است
به سمت حس تنهای تو می پیچد
و پای ساقه غمگین آرزوهایت
درون خاک خواهد رفت
از ریشه های وجودت عبور خواهد کرد
و از مسیر رگانت درون قلب تو می ریزد
حسم جویباری است که سوی تو می آید
در مسیری که شیب روح من است
به سمت حس تنهای تو می پیچد
و پای ساقه غمگین آرزوهایت
درون خاک خواهد رفت
از ریشه های وجودت عبور خواهد کرد
و از مسیر رگانت درون قلب تو می ریزد
حسم جویباری است که سوی تو می آید
كه فقط در پي تاريكي شب مي گردد
همچو جغدی که فرو می آید
رد هر روشني از روي زمين مي روبد .
در رگ و پيكر او
زهر و شيرابه افكار پريشان سياهي است كه عمري جاري است
كينه را در پس هر كينه نو
مرگ را در پس هر مرگ دگر
روي روحش كه زماني ست دراز مرده در پاي لجن زار دلش
سخت بيمار شده است
رد این فکر پریشانش را ، هیچ کس نیست که دنبال کند
تا به سرچشمه تاریکی تلخی که از آن پای به این خانه نهاد .
سفري دور و دراز
رفته تا عمق تباهي
........